لطفا به ادامه مطلب مراجعه کنید
علت تراشیدن ریش
شخصی كه هیچگاه نماز نخوانده بود . توبه كرد و عهد نمود كه از این پس تمام نماز های خود را به جا آورد و همان زمان ریش خود را تراشید .
به او گفتند : چرا این كار را كردی ؟
گفت : برای اینكه این ریش در دوران گناهكاری و بی نمازی در آمده بود .
وضوی شاه
شاه عباس به جنگ رومیان رفت . لشكریان هر دو طرف صف كشیدند .
شاه عباس هراسان شد ، از شیخ بهایی پرسید : چه كنم ؟
شیخ گفت : كار مشكل است ، پناهی جز خدا نیست . بهتر است وضو بگیری و دو ركعت نماز بخوانی و دعا كنی تا پیروز شوی ! ظریفی در آنجا حاضر بود و گفت : یا شیخ شاه از ترس ادرارش را نمی تواند نگاه دارد ، چطور می تواند وضو نگاه دارد كه نماز بخواند ؟!
عیادت
شخصی به عیادت بیماری رفته بود . چون خواست برخیزد به اقوام بیمار گفت : مواظب باشید ای مرتبه مثل دفعه قبل عمل نكنید كه فلان مریض از شما مرد و مرا برای نماز و تشیع جنازه خبر نكردید!
غسل برای نماز
شخصی از عالمی پرسید وقتی در صحرا برسیم و بخواهیم برای ادای نماز غسل كنیم بایستی به كدام جهت رو كنیم ؟
عالم گفت : به سمتی كه لباسهایتان هست تا دزد آن را نبرد !!
تقاضا
درویشی بی چیز به خواجه گفت : اگر در خانه ی تو بمیرم با من چه می كنی ؟
خواجه گفت : تو را كفن می كنم ، بر تو نماز می خوانم و به گور می سپارمت . درویش گفت : امروز در زندگی ام به من پیراهن ده و وقتی مردم ، بدون كفن نماز بگزار و به خاكم بسپار !
حضور قلب
یكی از علما با خود می گفت : به مسجد كوفه می روم و با توجه به شرافت آن مكان دو ركعت نماز با حضور قلب می خوانم !
آن مرد گفت : داخل مسجد شدم و نماز را آغاز نمودم . در همین حال به این فكر فرو رفتم كه در مساجد منار می سازند و این مسجد با این همه وصف و بزرگی منار ندارد ! پس باید در اینجا مناری بنا كرد . با خود گفتم كه گچ و آهك را باید از فلان جا و سنگ را از فلان شهر و بنا را از اصفهان آورد و بدین نحو در خیالم شروع كردم به ساختن مسجد و تمام كردن منار ! و با تمام شدن نمازم از آن خیال فارغ شدم . سپس عمامه را بر زمین زدم و گفتم : خاك بر سرم ! این چه نمازی بود ، انگار من برای ساختن منار به اینجا آمده بودم !!
ترس از خدا
خلیفه مردی را دید كه با عجله نماز می خواند . پس از نماز شلاقی آورد و او را شلاق زد . مرد نماز گزار نماز بعدی را آرام خواند . خلیفه سئوال كرد : ای مرد ! كدام نماز بهتر بود ؟
مرد گفت : جناب خلیفه ! اولی بهتر بود . چون در آنجا ترس از خدا داشتم و در نماز دوم ترس از تازیانه شما !