ششمین خاطره نماز
موضوع : خاطره ای از نماز اول وقت
در ادامه مطلب خاطره را بخوانید...
به نام خدا
موضوع خاطره : نماز اول وقت
اَقمِ الّصوة تَنهی عَنِ الفحشآءِ والمُنکِر ولذِکر والله اَکبرُ الله یَعلَمُ تَصنَعُونَ
نماز را بجای آور که همانا نماز است که انسان را از هرکار زشت وگناه باز میدارد وهمانا ذکر خدا بزرگتر است وخدا به هرچه کنید آگاه هست.
همه ی ما خوب میدونیم که نماز اول وقت چه عظمتی پیش خداوند دارد اما خیلی وقت ها پیش می آید که ما از خواندن آن میگذریم وآن را به بعد واگذار میکنیم آیا این درست است؟من حالا میخوام خاطره واحساس خوداز نماز اول وقت بنویسم:
«تابستان بود ومن ساعاتی دلخور ازاتفاق پیش اومده درتاریکی اتاق نشسته بودم؛دلم گرفته بود نمیدونستم باید چیکار کنم هم از خدا گله داشتم هم نیاز به صحبت ویک آغوش گرم برای آرامش داشتم.بغض داشت خفه ام میکرد با اینکه یکم گریه کرده بودم ولی بازم آروم نشده بودم؛توی همون تاریکی صدای اذان رو که خیلی هم ضعیف بود شنیدم واسم جای تعجب بود چون مسجد از خونمون دور بود وهیچوقت صدای اذان به گوش نمیرسید اولش اهمیت ندادم اما بعد...یه چیزی توی دلم بهم گفت:مگه اذان نگفته؟پس چرا اینجا نشستم؟...
رفتم وضو گرفتم با آرامش بیشتری شروع به خوندن نماز کردم وقتی نمازم تموم شد بااینکه قبل از نماز کلی بغض داشتم اما اصلا اون لحظه جز آرامش چیز دیگه ای نداشتم دیگه دلم گریه نمیخواست واسه همین کمی قرآن خوندم تا این آرامش عجیب تو دلم بیشتر شه اون شب اصلا احساس بدی از اتفاق پیش اومده نداشتم و انگار یه نور امیدی توی دلم برای حل این مشکل روشن شده بود برعکس روزهای دیگه که همش استرس این رو داشتم که نماز خوندم یا نه اون شب آرامش زیادی داشتم.از اونروز به بعد تصمیم گرفتم همیشه نمازهامو اول وقت بخونم با اینکه بعضی وقت ها تنبلی میکنم ولی همه ی تلاشمو میکنم چون معتقدم«کلید همه ی درهای بسته نماز است»واز همه ی خوانندگان این مطلب میخوام که هروقت به مشکلی برخوردند نماز بخوانند.»
والسلام