loading...
وبسایت تخصصی نماز
امکانات وبسایت

محمد مهدی حسن پور بریجانی بازدید : 184 یکشنبه 13 مرداد 1392 نظرات (0)

نماز-درمورد نماز-لطیفه-جک

((سری دوم))

 لطفا به ادامه مطلب مراجعه کنید



نماز میت
جمعی به در خانه ی بخیلی رفتند تا از او چیزی طلب كنند . شخص بخیل از آمدن ایشان خبر یافت . غلام را گفت : بیرون برو و به این جماعت بگو ارباب من دیشب وفات یافته ، معذور دارید !
غلام بیرون آمد و پیغام را رسانید . آن عده گفتند : صاحب این خانه ولی نعمت ما بوده و بر گردن ما حق دارد ، انتظار جنازه او را می كشیم تا بیرون آرند و بر آن نماز گزاریم و به خاك سپاریم !

گدای حاضر جواب
روزی گدایی وارد مسجد شد و از نماز گزاران چیزی خواست . گفتند : از بخواه !
فورا پاسخ داد : خواستم اما به شما حواله كرد !

نماز قبل از مرگ
فرزند شخصی بیمار شد و نزدیك به مرگ بود . آن شخص گفت : غسال و واعظ بیاورید تا او را غسل دهند و بر او نماز گزارند .
گفتند : هنوز نمرده است .
گفت : اشكال ندارد تا آن زمان كه غسل و نماز او تمام شود ، می میرد !
 
نماز تنها
شخصی به نماز جماعت وارد نمی شد . به او گفتند : چرا نماز ت را فرادی ( تنها ) می خوانی و در نماز جماعت شركت نمی كنی ؟
گفت : چون خداوند فرموده « ان الصلاه تنهی » یعنی نماز را به تنهایی بخوانید .

غیبت گویی پیش نماز
عربی كه نام او ابوموسی بود در وضو خانه مسجدی كیسه پولی پیدا كرد . كیسه را محكم در دست راستش گرفت و وارد مسجد شده و به نماز جماعت ایستاد . از قضا امام جماعت كه اهل سنت بود پس از قرائت سوره حمد ، آیه 17 سوره طه را خواند « و ما تلك بیمینك یا موسی » یعنی آن چیست كه در دست راست توست ای موسی ؟ مرد عرب به محض شنیدن این آیه وحشت زده كیسه  پول را در محراب انداخت و از ترس فرار كرد .

نمازت را هم قضا كن
زاهدی مهمان پادشاهی شد! وقتی به نماز ایستاد ، برخلاف معمول بیشتر از شب های دیگر نماز را طولانی كرد ... ، و در هنگام خوردن غذا نیز كمتر از عادت هر شب غذا خورد! تا توجه پادشاه را به خود جلب نماید! چون به خانه آمد پسر را صدا زد و گفت : « زود غذایی آماده كن تا بخوریم ! »
پسر كه جوانی زیرك بود ، گفت : « مگر در مجلس پادشاه غذا نخورده ای ؟ »
گفت : « چیزی نخورده ام كه به حساب آید ! »
پسر گفت : « پس نمازت را هم قضا كن ( از اول بخوان ) چون چیزی نخوانده ای كه به كار آید!»

فرار از نماز شب
فرزند یكی از علما نقل می كرد : پدرم اهل نماز شب بود و علاوه بر خود دیگر افراد خانواده را نیز برای نماز شب بیدار می كرد . در یكی از شب ها پدرم نیمه شب در اتاق مرا هم كه طفلی بیش نبودم به صدا در آورد تا برای نماز شب بیدار شوم و من جون در خواب شیرین بودم و سختم بود تا برخیزم ، تا صدای در را شنیدم در میان بستر با صدای بلند گفتم « ولاالضالین » . پدرم گمان كرد در حال نمازم ، مرا رها كرد و رفت و من هم خوابیدم

دو ركعت نماز
شخصی از دوست خسیس خود گله كرد كه چگونه است پس از این همه سال دوستی مرا یكبار هم مهمان نكرده ای ؟
دوست خسیس گفت : « چون از اشتهای تو با خبرم ، جرات این كار را نیافته ام ؛ زیرا هنوز لقمه ای فرو نداده ، لقمه ی دیگری بر می داری ! »
آن شخص گفت : « تو مرا مهمان كن ، قول می دهم در میان هر دو لقمه ، دو ركعت نماز به جا آورم !!! »


دیگری را بفرست
مرد عربی صبح به مسجد آمد تا نماز بخواند ؛ كمی هم عجله داشت . چون به جماعت ایستاد ، امام جماعت بعد از سوره حمد ، سوره نوح را شروع به خواندن كرد ، تا رسید به این آیه كه مضمون معنایش چنین بود :
« ما به نوح امر كردیم كه برای هدایت بسوی مردم برو... » اتفاقا باقی آیه از یادش رفت و سكوت او طولانی شد . مرد عرب كه حوصله اش سر رفته بود و تعجیل هم داشت گفت : « اگر نوح نمی رود ، دیگری را بفرست و ما را خلاص كن ! »

حرف راست
از شخصی در مورد نماز خواندن فردی سئوال كردند . از او پرسیدند : آیا فلانی نماز می خواند؟ آن شخص گفت : من روزه خوردنش را دیده ام اما راستش را بخواهید نماز خواندنش را ندیده¬_ ام.

یحیی الموتی
در الموت قزوین جوانی بود به نام یحیی كه علیرغم دارا بودن فضایل نیك اخلاقی اهل نماز نبود . یك روز فردی روحانی به او گفت : تو با این همه كمالات و صفات خوبی كه داری چرا نماز نمی خوانی ؟ جوان گفت : چگونه راضی به خواندن نماز شوم در حالی كه خداوند هیچ توجهی به من ندارد . من از ابتدای زندگی دچار فقر و نداری و بدبختی ام !
فرد روحانی گفت : چه توجهی بالاتر از اینكه خداوند اسم تو را در قرآن آورده است . جوان گفت : اگر این طور باشد كه تو می گویی تا آخر عمر نماز را ترك نخواهم كرد .
روحانی قرآن را باز كرد و جمله « یحیی الموتی » ( مردگان را زنده می كند ) در سوره حج را به
او نشان داد . جوان هم كه خیلی با قرآن آشنایی نداشت عبارت را « یحیی الموتی » خواند و از اینكه دید نامش در قرآن آمده خوشحال شد و از آن به بعد نمازش ترك نشد .
نماز شب و عطش
آدم كم ظرفیتی كه یكبار در طول عمر خود توفیق خواندن نماز شب پیدا كرده بود ، به دنبال بهانه ای می گشت ، تا هر طوری شده دیگران را از آن آگاه كند ؛ از قضا آن روز چند بار میل به نوشیدن آب پیدا كرد ، فرصت را غنیمت شمرد و به دوست خود گفت :
« خودمانیم ، نماز  شب چه عطشی می آورد !!!»

باد صدا دار در نماز
مروان با عده ای در مسجد به نماز ایستاد ، در حین نماز « باد صدا داری » از او خارج شد !!!
یكی از مامورین او فورا نمازش را قطع كرد و از مسجد خارج شد ، و به مردم طوری وانمود كرد كه این صدا از او بود ، نه از مروان !
نماز كه تمام شد و مردم متفرق شدند ؛ آن شخص به نزد مروان آمد و گفت « قیمت باد را بده !!! چون آبرویت را بین مردم خریدم ! » مروان هم برای اینكه آن مامور او را از آبروریزی نجات داده بود ، هر چه می خواست به او داد !

برچسب ها لطیفه , جک , نمازچ , در مورد , نماز ,
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
این سایت با هدف ترویج جوانان به فرهنگ نماز خوانی و مسجد ساخته شده است که هیچ یک از مطالب آن به طور مستقیم از جایی کپی نشده است و تمامی اشعار و پاور پوینت ها و پی دی اف های آن توسط مدیر سایت ساخته شده اند.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    بهترین راه تشویق جوانان به خواندن نماز چیست؟
    آمار سایت
    نخستین جشنواره نماز در فضای مجازی
    آمار سایت
  • کل مطالب : 175
  • کل نظرات : 44
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 47
  • آی پی امروز : 12
  • آی پی دیروز : 64
  • بازدید امروز : 23
  • باردید دیروز : 563
  • گوگل امروز : 4
  • گوگل دیروز : 3
  • بازدید هفته : 1,183
  • بازدید ماه : 3,989
  • بازدید سال : 25,939
  • بازدید کلی : 191,867
  • کیو آر کد
    لوگوی ما
    حمایت میکنم!